گفتگوی محمد حيدری با پرستو فروهر، شرق
شامگاه چهارشنبه، ۲۱ آبان ماه، در همان خانهاي كه پنج سال پيش فروهرها به قتل رسيدند با پرستو فروهر گفتگو كرديم. او پيگيرترين فرد در ميان خانواده قربانيان قتلهای پاييز سال ۱۳۷۷ است، كه همچنان به مفتوح بودن پرونده تاكيد دارد و از همه مراجع داخلی و خارجی براي پيگيری اين قتلها كمك خواسته است. پرستو فروهر كه از دانشكده هنرهای زيبای دانشگاه تهران فارغ التحصيل شده است، شايد اگر پدر و مادرش به قتل نمیرسيدند، چنين در عرصه سياسی فعال نميشد. درگفتوگويی با پرستو فروهر با توجه به شرايط امروز ايران بسياری مطالب ناگفته ماند و برخی گفتههاي او نيز امكان انتشار نمیيابد. پس از پايان گفت وگو ما را به اتاقی كه پدر در آن كشته شده بود، برد. تصويری بافته شده از احمد شاه مسعود در گوشهای از اتاق به چشم میخورد. آن را دوستداران مسعود پس از شهادتش در افغانستان براي خانواده فروهر، هديه آورده بودند. پرستو، نامه تسليتی را به ياد میآورد كه از تاجيكستان برايشان ارسال شده بود و در آن مرگ فروهر به عنوان مرگ پدر ايران زمين توصيف شده بود.
چرا بايد فروهرها كشته ميشدند؟ به اين پرسش از زواياي گوناگوني پرداختهاند. اما به اين مسئله كه فروهرها چه داشتند كه قاتلان را به قتل آنها كشانيد، تاكنون پاسخی گفته نشده است.
برخلاف آنچه كه در ابتدا و پس از قتلهايی سياسي پاييز ۱۳۷۷ گفته شد و آن را در جهت تضعيف دولت آقاي خاتمی دانستند، من به چنين تفسيری اعتقاد ندارم. به نظر من هدف اصلی در اين قتلها، نه دولت خاتمی، بلكه جريانهايی بودند كه میتوانستند با رشد حركت مردم، نقش تعيينكنندهاي در بيان خواستههاي اساسی مردم پيدا كنند و بتوانند اوجگيری حركت مردم را سازماندهی كنند و به سويی ببرند كه خواست واقعی مردم است. در آن زمان سرخوردگیهاي امروز از جريانهایی كه قول جامعه مدنی و برقراری آزادیها را دادند، وجود نداشت. بعد از نوميدی مردم و بعد از مشخص شدن ميزان ناتوانایی ساختار موجود براي پيگيری خواستهای مردم، بهتر ميتوان به علت قتل فروهرها پی برد. كسانی كه در همان زمان هم معتقد بودند كه اين چارچوب توانايی چنين پاسخی را ندارد. پدر و مادر من از همان ابتدا معتقد بودند كه ساختار موجود دارای اشكالات بسياری است كه پيگيری اصلاحات را دشوار میسازد. تصور ميكنم كه آنها شاخصترين چهرههای اين تفكر بودند و با رشد حركت مردم ميتوانستند نقش مهمي ايفا كنند.
يعني معتقديد كه با گذشت زمان و فرضا مشخصتر شدن ناتوانی جريان اصلاحات؛ امكان جايگزينی فكر آنها به جای اصلاحات درون ساختاری وجود داشت. اما میدانيد كه برخی تحليلگران قتلهای پاييز ۱۳۷۷ را ادامه روندی میدانند كه از سالهای قبل وجود داشته است.
دقيقاً همين طور است و معتقدم پيش از آنها هم قتلهای مشابهی که وجود داشته است، به همين دليلي به وجود آمده كه قتلهای پاييز ۱۳۷۷ به وجود آمد. قتل نويسندگان هم بعد از نامههاي كه براي فعال كردن دوباره كانون نويسندگان نوشتند، صورت گرفت و در همين جهت بود، يعني جلوگيری از رشد حركتهای خودجوش و واقعی در ميان مردم. اين قتلها بيترديد در ارتباط با هم هستند، نه تنها به دليل كساني كه انتخاب شدند، بلكه به دليل سازمانی كه پشت اين قتلها بود. در واقع خشونت تنيده شده در برخي نهادها كه به صورتی پنهان، افراد فعال را حذف فيزيكی میكرد، هم آنها را از بين ميبرد و هم فعالان ديگر را دچار ترس و انزوا ميكرد.
ماجراي قتلهای سال ۱۳۷۷، چنان انعكاس گستردهاي يافت كه شايد عاملان آن هم باور نمیكردند. برخی معتقدند اگر برخورد جدي با اين پديده نمیشد، عده ديگری هم بودند كه توسط همين محفل كشته ميشدند.
درباره اين برخورد قاطع من حرف دارم. «برخورد قاطع» در اثر واكنش افكار عمومی و مردم بود. ترديدي نيست كه فضای كشور، نسبت به قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ متفاوت بود، هيچ شكی در اين باره نيست. اما برخورد مردم به اين مسئله را هم دستكم نگيريد. در تشييع جنازه فروهرها جمعيتی آمده بود كه از مسجد فخر تا ميدان بهارستان، حدود پنجاه هزار نفر بودند اين تجمع بدون هيچ برنامه و تبليغات، نشان داد كه وجدان جامعه به سختي جريحهدار شده است. دولتی هم كه با وعده آشتی با مردم به قدرت رسيده بود، بايستی واكنشی در خور اين واكنش عمومی نشان میداد. آقاي خاتمی شروع به پيگيری كرد و پانزدهم دی ماه ۱۳۷۷، اطلاعيه وزارت اطلاعات منتشر شد. اما اين اطلاعيه هم گرچه قدمی مثبت بود، اما كافی نبود. در اطلاعيه مسئوليت متوجه عدهای خودسر شده است كه در واقع كوچك كردن محدوده حادثه مورد نظر است.
آيا فكر میكنيد امكان پذيرش مسئوليت قتل ها به شكلي ديگر وجود داشت؟ حتي در يك ساختار كاملاً دموكراتيك هم اگر چنين اتفاقی بيفتد، بهترين حالت قابل تصور همان چيزی خواهد بود كه در اطلاعيه ۱۵ دی ماه ۱۳۷۷ روی داد. انصافاً اطلاعيه وزارت اطلاعات در دي ماه ۷۷، اتفاق مهمی در تاريخ معاصر ايران است. از همانجا است كه تحولات ايران شتاب میگيرد و عدم انسجامی كه ميان دو سوی حاكميت وجود دارد، شكل نهايی خود را پيدا میكند.
آن اطلاعيه قدم مثبتی بود. اما روند رسيدگی به پرونده نشان داد كه قدمهای بعدی برداشته نخواهد شد و به تعبير خاتمی اين غده چركينی كه درون حكومت لانه كرده بود، براي از بين بردن آن قدمهای كافی برداشته نشد.
فكر نميكنيد كه انتظار برداشتن چنين قدمهايی غيرواقعبينانه است؟ وقتي متهم اول پرونده از سوي برخي، فردي توصيف ميشود كه خدمات بزرگی انجام داده است و حتی در آن برنامه چراغ، مقتولان ناصبی معرفی میشوند. با چنين اوصافی آيا انتظار از بين رفتن كامل چنان تفكری را ميتوان داشت؟
مسلماً بايد انتظار داشت. اين وظيفه جامعه است كه پيگيری كند. من سخنگوی حكومت نيستم كه از طرف آنها سخنی بگويم. اما به عنوان سخنگوی قربانيان اين تفكر ميتوانم بگويم كه حذف خشونت از تعاملهای قدرت، خواستهاي است كه نبايد از سوی جامعه و نيروهای موثر اجتماعی كنار گذاشته شود. معتقدم جامعه هم به اين نتيجه رسيده است كه اين شيوهها بايد حذف شود و به همين دليل بايد بر سر آن پافشاری كند. درباره واكنش حكومت هم تاكيد میكنم كه رفتارها متفاوت است. چند روز قبل كه به كميسيون اصل نود رفته بودم، به من گفتند كه متاسفانه پرونده ناتمام قتلهای سياسي آذر ۱۳۷۷ و ماجراي كوي دانشگاه هنوز به جايی نرسيده است. آنها ميگفتند اين دو پرونده به مراحلی رسيده است كه بيش از آن نميتوان پيش رفت. آنها قصد جلو رفتن دارند، اما توانش را ندارند. اين هم برخورد بخشي از حاكميت است. البته او که نماينده مردم است، ميبايد بكوشد كه اين پروندهها به سرانجام عادلانهاي برسند.
ميتوان گفت كه بعد از قتلهاي پاييز ۷۷، تحولات ايران وارد مرحله ديگري شده است. اين قتلها نقطه عطف تلخی هستند كه تاثير مهمي در افزايش آگاهي عمومي داشته است. فروهرها در اپوزيسيون داخلی كشور وضعيت خاصی داشتند. آن چنان كه شما نيز تاكيد كرديد آنها معتقد به تحول و تغيير ساختاری بودند. در حالی كه بخش ديگری از اپوزيسيون داخلی كشور، در عمل ميكوشند كه به تغييرات درون حكومتی كمك كنند. اختلافهای اين دو جريان چه بوده است و تاثير آن در ماجراي قتلها چيست؟
شما خودتان سئوال را پاسخ داديد. اما تاكيد ميكنم كه مسئله درباره اختلافها نيست، بلكه بر سر برداشتهای متفاوتی است كه جريانهايی اپوزيسيون از وضعيت ايران دارند. آنها درباره مشكلات تاريخي ايران و نحوه حل اين مشكلات شيوههاي متفاوتي در پيش گرفتند. از اوايل دهه هفتاد پدر من در گفتگوها و سخنرانيهاي مختلف تاكيد كرد که ساختار موجود، به ويژه پس از بازنگری در قانون اساسی و تمركز قدرت در آن، امكان اصلاح ندارد و بايد خواستهای تاريخی ايرانيان به وسيله ساختاری مردمسالارانه محقق شود.
آيا از دهه هفتاد فعاليتهای سياسيی آنها گستردهتر شد؟
از دهه هفتاد اين فعاليتها بيشتر شد. پدر من تاكيد اساسی بر مسئله جنگ داشت. تا قبل از پايان جنگ هم گر چه اعتراضهايی میکرد، اما چون برایش مسئله اساسی، حفظ تماميت ارضی ايران و پايان جنگ به شكلي كه منافع ايران به خطر نيفتد، بود، فعاليت چشمگيری نداشت. اما پس از آن فعاليتهای سياسی فروهرها اوج گرفت. البته با توجه به فشارهای امنيتي، اندازه اين فعاليتها متناسب با شرايط زمان بود. آنها تلاش ميكردند در بیانیهها و گفتگوهای مختلف نسبت به مسائل سياسي موضعگيری كنند و اين تلاشها در اواخر عمرشان افزايش قابل توجهي يافته بود. ما تلاش كرديم موضعگيرهاي آنها را كه به صورت گفتگو يا اعلاميه بوده است، جمع كرده و در يك سايت اينترنتی قرار دهيم اما متاسفانه الان مدتی است كه فيلترگذاری شده است. در آنجا بخشي از مواضع آنها را ميتوانيد پيدا كنيد.
ظاهراً مرحوم فروهر ارتباطات گستردهاي با اقوام مختلف ايراني داشته است. همان زمان كه ايشان كشته شدند، ماجراي اوجالان پيش آمده بود و گفته شد كه فروهر تلاشهايی داشته كه اوجالان رهبر كردهاي تركيه از ايتاليا به تركيه منتقل نشود.
ارتباطات پدر من با اقوام كرد محدود به كردهای درون مرزهای ايران نميشد. او ارتباطاتي با كردهاي ساكن عراق و تركيه هم داشت، دوستي قديمی و عميقی هم با بارزانيها داشت. مسئله اوجالان مربوط به اين ميشد كه پدرم تلاش ميكرد ايتاليا او را به تركيه تحويل ندهد و براساس قوانين اروپا هم چون در تركيه مجازات اعدام وجود دارد، كشورهاي عضو اتحاديه اروپا كه مجازات اعدام را لغو كردهاند، نبايد متهمي را كه احتمال اعدام وي وجود دارد به كشورش تحويل دهند.
ارتباط فروهر با اقوام مختلف ايراني از زمان دولت موقت به وجود آمد يا پيش از آن هم وجود داشت؟
قبل از آن ارتباطات زيادی داشتند و به همين دليل هم به پيشنهاد خودش و به پيشنهاد رهبران مردم كرد نماينده ويژه دولت موقت شدند. او معتقد بود كه مسئله كردستان بايد از راه گفتگو و صلحآميز حل شود و تلاشهای زيادی هم كرد، اما با كارشكنيهايی از دو طرف، متاسفانه نتوانست نتيجه مورد نظر را بگيرد و استعفا كرد. البته پدرم تنها، با اقوام كرد ارتباط نداشت. بلكه با همه اقوامي كه درون ايران زمين محسوب ميشوند، مثل تاجيكها و اقوام افغان هم ارتباط داشت. از جمله با احمد شاه مسعود دوستی داشت و نامهنگاريهایی هم داشتند.
اين ارتباطات به صورت سياسی بود يا دوستانه؟
مسلماً اين نزديكيها مربوط به فعاليتهای سياسی بود و ايشان براي حفظ تماميت ارضی ايران به اين ارتباطها و پيوندها نگاه ميكرد. معتقد بود هر چه اين پيوندها عميقتر باشد خطر تجزيهطلبي هم كمتر خواهد بود. چرا كه تجزيهطلبی پيامد حس ستم است و اگر تلاش شود كه با اين ستمها مبارزه شود و ارتباطهاي دوستی برقرار شود، خطر تجزيهطلبی از طرف مردم نخواهد بود، حتي اگر برخی جريانهای سياسی، با طرفهای ديگر بخواهند چنان هدفی را دنبال كنند.
برگرديم به سئوال اول. ويژگیهای فعاليت سياسی فروهرها را اگر جستجو كنيم، به چند مولفه خاص خود برخورد میكنيم. احتمالاً جمع شدن اين مولفهها در روش سياسی فروهر و همسرش مهمترين دليلی است كه منجر به قتل فاجعهآميز آنها شده است. اولين شاخصه اين جريان سياسی، اعتقاد آنها به تفكيك حوزه دين و حكومت بوده است. در اين باره چه میگوييد؟
اگر به سابقه اين قتلها و مسائل مشابه آن بازگرديم، دكتر كاظم سامي از اولين قربانيان، اتفاقاً رنگ مذهبی مبارزاتش زياد است. در مورد پدر و مادرم بايد بگويم كه اين حرف كاملاً درست است كه آنها خواستار جدايي دين از دولت بودند. پدرم در يكي از آخرين گفتگوهايش تاكيد ميكند ما خواستار جدايی دين از دولت هستيم تا هر كدام جايگاه محترم خود را در جامعه بازيابند. اما مسلماً نوك حمله قتلهای سياسی ۱۳۷۷ به جريانهایی است كه چنين برداشتی از دين و حكومت داشتند. حتی در پرونده قتلها هم چنين اشاراتی وجود دارد كه (متهمان) میگويند اين جريانها بايد مورد حمله قرار بگيرند.
مولفه دوم فعاليتهای سياسی فروهرها، مصدقی بودن آنهاست. آنها همچنان به راه مصدق و كارساز بودن آن در شرايط امروز ايران معتقد بودند.
بله، اعتقاد پدر و مادر من به مصدق اعتقاد خلل ناپذيری بود كه در طول تمام سالهای مبارزه سياسيشان به شكل پيگير آنها را همراهی كرد. پدرم در يكی از آخرين مصاحبههايشان، كه به صورت تلويزيونی هم انجام شده توضيح میدهند كه به دنبال حركت مصدق وارد جريانات سياسی شدند و هر چه زمان گذشت بيشتر به حقانيت راه مصدق در پافشاری بر استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی رسيدند.
با وجود مخالفتهایی كه در نيم قرن گذشته نسبت به مصدق صورت گرفته و همواره جريانهایی با آن مرزبندی داشتهاند، نام مصدق در جنبشهای اجتماعی اخير ايران به عنوان يكی از رهبران تاثيرگذار مطرح بوده است، پس از دوم خرداد نيز نام مصدق مجدداً در تحركات دانشجویی و اجتماعی ديده شد. به اين ترتيب آيا ميتوان مصدقی بودن فروهرها را نيز به عنوان يكی از دلايل قتل آنها برشمرد؟
اگر به سالهای اول انقلاب برگرديم، گر چه جو اجتماعی توفنده بود، ليكن برد انديشه مصدق به اندازهای كه امروز وجود دارد، نبود. بعد از گذشتن ساليان دراز و با تجربه ايدئولوژيهای مختلف، و به ويژه پس از سركوب و كم ارزش شدن هويت ملی و حتي به نوعي تقابل آن در برابر هويت مذهبی، بازگشت به انديشههای ملتگرايانه مصدق اوج ميگيرد. اين اوجگيري از اواسط دهه هفتاد آغاز شده است و خصوصاً نسل جديد به اين پديده بيشتر توجه ميكند. مصدق به عنوان گنجينهای كه ميتوان از او انرژی گرفت، جايگاه خود را مييابد و مسلماً رويكرد به انديشههاي ملي، رويكرد به فروهرها را نيز افزون ميكرد.
سومين مولفه فعاليتهای سياسي فروهرها، كوششهايی است كه در جهت سازماندهی نيروهای سياسی اپوزيسيون ميكنند. اين تلاشها پيش از پيروزی انقلاب هم بوده است. در اسنادی كه از پرونده ساواك مرحوم مهدی عراقی منتشر شده، چند سند مربوط به ارتباطاتی است كه فروهر پس از آزادي عراقی از زندان با وي برقرار ميكند تا همه نيروهای اپوزيسيون را در يك جبهه گردآوری كند. آيا اين رويه پس از پيروزی انقلاب نيز ادامه داشت؟ و همچنان براي نزديك كردن نيروهای مخالف تلاشی داشت؟
در آستانه پيروزي انقلاب ۵۷ و مدتی پس از آن، فروهر در وحدت و همبستگي همه نيروها پافشاري میكرد، ليكن پس از به وجود آمدن انحصارگریها، اعتراضهای فروهر نيز آغاز شد. در ابتدای كار تلاش وی آن بود كه اين روشها اصلاح شود، اما پس از انتخابات مجلس شورای ملی فاصله فروهر با ديگران افزايش يافت.
در سالهای دهه هفتاد هم تلاشهای فروهر براي ايجاد يك جبهه واحد و منسجم شدن نيروهای اپوزيسيون مجدداً آغاز شد و اتحاد نيروها و حزبهای ملی كه در سال ۱۳۷۴ بنيانگذاری شد، در همين رابطه بود. ميدانم كه در مصاحبهها و مراسم مختلف بر اين اتحاد عمل و هماهنگيها تاكيد ميكردند و البته مبنای اين اتحاد را هم همان تلقی خاص كه از وضعيت ايران داشتند، تشكيل ميداد. در اين سالها حزب ملت ايران اطلاعيههای مشتركی با برخی نيروهای ديگر جبهه ملی ايران صادر كرده است، كه نشاندهنده همين نزديكیهاست.
كمي هم درباره خود فروهر صحبت كنيم. جايي خواندم، در سال ۱۳۶۱ وقتی داريوش فروهر دستگير میشود، بيست و چهار ساعت سر پا نگهش میدارند و بعد كه براي بازجويي میبرند و میخواهند كه بنشيند تاكيد میكند كه بيست و چهار ساعت ديگر هم میتواند بايستد! چرا فروهر در سال ۱۳۶۱1 دستگير شد و آيا پس از آزادی احضار يا بازجويي مجدد شده بود؟
بعد از عزل رئيسجمهور اول، جو جامعه بسته شد. حزب ملت ايران نيز تحت فشار قرار گرفت. پدر من مدتی طولانی زندگی مخفی داشت و سعی ميكرد نيروهای باقيمانده را سازماندهی كند. وقتی اين تلاشها نتيجه لازم را در برنداشت و در مقابل اين تصميم قرار گرفت كه يا بايد از ايران میرفت و يا بازداشت میشد، او به زندان رفت. به منزل مادربزرگم آمد و چون آنجا تحت نظر بود، در پاييز سال ۱۳۶۱ بازداشت شد. بعد از آن به منزل ما آمده و اسناد زيادي را هم از آنجا بردند. پدرم مدتی در منزل مادربزرگم تحت نظر بود و بعد هم منتقل شد به زندان. تا مدتها ما از او خبر نداشتيم. من همراه مادرم به زندان اوين ميرفتم. هر بار داروها و لباسهايش را میبرديم اما میگفتند چنين كسی در زندان نيست. در آن زمان بسياري از همراهان پدرم در مجلس بودند و يا در مصدر كار بودند اما آنچنان كه انتظار میرفت كمكی نكردند. اما يادم هست كه آقای احمد صدر حاج سيد جوادی تنها كسی بود كه همواره همراهي میكرد و سعی میكرد كمك كند. بعد از گذشت ماهها خبر دادند كه پدرم در اوين نگهداری ميشود و چند ماه بعد هم آزاد شد. آنچه من شنيدهام اين است كه آيتالله خمينی شخصاً دستور آزادی پدرم را داده بود. درباره آن دوره زندان، پدرم صحبت چندانی نميكرد، ولي بارها شنيدم كه میگفت؛ چهارده سالی كه در زمان شاه زندان كشيد به سختی اين دوره چند ماهه نبوده است. به ياد دارم روزي كه از زندان آزاد شد چه لحظه شيرينی براي ما بود، چون فكر نمیكرديم كه از اين زندان زنده خارج شود. بعد از آن نمیدانم كه احضار يا بازجویی شده بود يا نه، اما تهديد و زندگی كردن با تهديدها بخشی از زندگي پدر و مادر من بود.
فروهر قبل از انقلاب هم زندان كشيده بود. او از چه زماني در صحنه سياسي ايران فعال شد؟
او ميگويد با شناخت مصدق راه اصلی سياسی خود را مییابد. فعاليت اصلياش با عضويت در «مكتب» در سال ۱۳۲۶ آغاز ميشود و در اين زمان حدود ۱۹ سال داشته است. قبل از آن هم البته تحت تاثير پدرش، مشغله پرداختن به مسائل اجتماعی را داشته است. بعدها جزو پايهگذاران حزب ملت ايران شد و در دوران دولت مصدق نيز از فعالان اين صحنه بود. در زمان كودتا ۲۴ ساله بود و خود توضيح ميدهد كه روز ۲۸ مرداد با حمله نيروهای انتظامی شديداً مجروح میشود.
بعد از كودتا چه ميكند؟
مدتی مخفی میشود. برای مرده يا زنده فروهر جايزه تعيين میكنند و او در نهضت مقاومت ملی فعال میشود. از همين زمان است كه زندانها و تبعيدهای او آغاز ميشود.
آيا فروهر با گروههای چريكی هم ارتباط داشت؟
خير، اعتقادی به حركتهای مسلحانه نداشت. شايد به اين دليل كه جنگ چريكی از همهگير شدن جنبش در ميان مردم مانع ميشد. اما به نوعی احترام متقابل میان او با فعالانی كه معتقد به حركتهای چريكی بودند، وجود داشت.
با پروانه فروهر (اسكندری) در چه زماني آشنا شد؟
قبل از ازدواجشان در ارديبهشت ۱۳۴۰، با هم آشنايی و دوستی داشتهاند. مادرم قبل از ازدواج عضو حزب ملت ايران بود. در جريان فعاليتهای سياسی، با هم آشنا شدند. اما به دليل دستگيری پدرم و مدتی هم دستگيری مادرم، ازدواج آنها تا سال ۱۳۴۰ به تاخير افتاد.
خانم فروهر جزو فعالان دانشجویی در دهه سی بودهاند. پروانه فروهر، دانشجوی دانشكده ادبيات دانشگاه تهران در آن زمان به دليل سخنرانيهاي پرشورش در ميان دانشجويان به عنوان يكی از رهبران تحركات دانشجویی شناخته ميشد. شايد اولين و آخرين زنی است كه توانست سخنگویی جنبش دانشجویی را در يك برهه زمانی بر عهده بگيرد.
نقش موثر او در بسيج نيروهای دانشجویی بود و شور و هيجانی كه از صداقت او به وجود ميآمد و ميتوانست دانشجويان ديگر را به دنبال خود بكشد. در مراسم ۱۶ آذر كه در سالهای پس از كودتا برگزار ميشد، نام او به عنوان كسی كه سكوت دانشگاه را میشكست، مطرح شد. جلو میافتاد و حركتی ايجاد ميكرد، ماندنی. دورههای كوتاه مدتی دستگير شد. مدتی هم زندگی مخفي داشت. حضور فعال و پافشارياش بر خواستههای دانشجويان چشمگير بود. مادرم و خانم هما دارابی اولين زنانی بودند كه عضو كنگره جبهه ملی شدند.
حضور فعال او و قدرت بيانش منجر میشود كه دانشجويان سخنگویی او را بپذيرند و البته توانایی سازماندهی و هدايت تحركات را نيز داشت. خيلی از شخصيتهای ملی سياسی، گر چه ممكن است با مادر من اختلاف نظر هم داشتند، اما روابط دوستی نزديكی نيز با وی داشتند. دكتر صديقي يا دكتر سنجابی يا دكتر سحابی علاقه زيادی به او داشتند و اين علاقهها به دليل شور و حرارت درونی و صداقتی بود كه مادرم داشت.
برگرديم به ماجرای قتلهای پاييز سال ۱۳۷۷، آيا آنگونه كه برخی گفتهاند، آن شب پيروز دوانی، در خانه فروهرها را زده است؟
خير، اين طور نيست. آن چنان كه يكي از متهمان میگويد پيروز دوانی در شهريور ماه به قتل رسيده بود. امروز پس از گذشت پنج سال، هنوز من نميدانم كه در آن شب چه اتفاقي افتاده است. چه كساني آمدند و چه حرفهایی گفته شد و چقدر آن حادثه به طول انجاميد. آنچه متهمان در اين باره گفتهاند، حتی درباره شب قتل، با ضدونقيضهایی همراه است كه ابهام را افزايش ميدهد.
به دليل اعتراض به همين ابهامهاست كه ناصر زرافشان، وكيل پرونده قتلها امروز در زندان است.
چطور شد كه زرافشان وكيل شما شد؟
وكالت در چنين پرونده هایی معمولاً با پيشنهاد خود وكيل انجام ميشود. كساني كه در خود اين تعهد و مسئوليت را حس ميكنند كه چنين پروندهایی را پيش ببرند. خودشان هم پيشقدم ميشوند. ناصر زرافشان به عنوان وكيل خانواده پوينده به اين ماجرا وارد شد. بعد از اينكه خانم عبادي وكيل خانواده ما بر سر پروندهای به زندان افتادند و پروانه وكالتشان معلق شد، با مشورت خود ايشان و به عنوان همكارشان، وكالت به آقاي زرافشان هم داديم. البته خانم عبادي هم در تمام مدت وكيل ما بودند.
چرا در دادگاه شركت نكرديد؟
به دليل اينكه پروندهای كه بعد از حدود دو سال گفته شد تكميل شده است، دارای نقايص اساسي بود. اعترافات سعيد امامی به طور كامل از پرونده حذف شده بود و اعترافات بقيه متهمان به ويژه مصطفي كاظمي تا قبل سال ۱۳۷۹ از پرونده حذف شده بود. در همين پرونده ناقص هم عنوان میكنند كه حذف فيزيكی دگرانديشان جزو وظايف سازمانی آنها بوده است و از سالها قبل چنين ميكردهاند. آنها تاكيد دارند كه وزير وقت اطلاعات دستور قتلها را داده بوده است. اما در اين موارد تحقيقات كافی انجام نشده است.
نقايصی كه وكلای ما نيز درباره اين پرونده ميدانستند را به صورت كتبي ارائه كردند. حتی خود قاضی پرونده نيز بعضي موارد را به عنوان نقص مطرح كرد. از جمله حذف شدن اعترافات سعيد امامی، كه بعد از تكميل دوباره، پرونده باز هم تفاوت اساسي نداشت. حتی من از قاضی پرونده پرسيدم شما خودتان حذف اعترافات سعيد امامی را به عنوان نقص پرونده اعلام كرده بوديد پس چرا نيست؟ جواب داد كه اعترافات وی را خوانده و هيچ ربطی به ماجراي قتلها نداشته است! به اين ترتيب ما با پروندهای مخدوش روبرو بوديم و به همين دليل اعلام كرديم در دادگاهی كه براي بسته شدن پرونده تشكيل ميشود، شركت نميكنيم.
و چرا محكومان اين دادگاه را بخشيديد و رضايت داديد؟
توجه كنيد كه ما محدوده جرم را شخصی نميدانيم كه بخواهيم با مسئله قصاص مشكلمان را حل كنيم. از طرفی ما مجازات اعدام را قبول نداريم. پدر و مادر من مخالف مجازات اعدام بودند. در اطلاعيهاي كه در سال ۱۳۷۶ منتشر شد، حزب ملت ايران خواستار لغو مجازات اعدام در ايران شده بودند. من چطور ميتوانم به عنوان فرزند آنها در اين مسئله موضع ديگر داشته باشم، جز موضعی كه آنها داشتند و بر سر آن قربانی شدند؟ ما گفتيم كه خواستار مجازات اعدام نيستيم، براي هيچ كس و البته آنها از اين مسئله استفاده كردند. در حالی كه ما اصل دادگاه را قبول نداشتيم، مسئوليت احكام آن را به گردن ما گذاشتند.
در اوايل انقلاب بسياری افراد با پدر و مادرم هم عقيده نبودند، اما آنها با اعدامهای گستردهای كه حتی در اوايل انجام شد و سردمداران حكومت پيشين به صورت سريع اعدام شدند، مخالفت میكردند. پدر من هم در هيأت دولت تلاشهایی در اين زمينه داشت و با توجه به رابطه مناسباش با آيتالله خميني با ايشان هم گفتگو كرده بود و معتقد بود اين گونه برخوردها شايسته انقلاب نيست.
پس از آن به كميسيون اصل نود مجلس شكايت كرديد و بعد هم ظاهراً به سازمان ملل شكايت بردهايد. اين شكايتها به كجا رسيده است؟
همزمان با اينكه اعلام كرديم در دادگاه شركت نمیكنيم، سه خانواده فروهر، پوينده و مختاری شكايتی به كميسيون اصل نود كرديم. در پس اين شكايت در چند نشست حضوری، آنچه را كه خودم از يادداشتهای از پرونده داشتم و نشانگر ابعاد اين جنايتها بود، گفتم و ضبط شد. نامههای مختلفی به كميسيون داديم اما متاسفانه پيگيری اين كميسيون به نتيجه مطلوب نرسيده است. البته مواضع آنها نيز مثل ما و در جهت اعتراض به شيوه پيگيري پرونده بوده است. اخيراً هم به من گفتهاند كه اين پرونده ناتمام مانده است. من هم تقاضا كردهام كه جواب كتبی به شكايتهای ما بدهند. سال گذشته نيز در چهارمين سالگرد قتلها از سوی سه خانواده فروهر، مختاري و پوينده در سالگرد قتل پدر و مادرم در خانقاه صفیعليشاه اعلام كردم كه ما چون معتقديم كه نميخواهند به اين پرونده رسيدگی كنند، به كميسيون حقوق بشر سازمان ملل متحد شكايت خواهيم كرد. در همان جا نيز عده زيادي دادخواست ما را امضا كردند و اين شكايتها را به سه مرجع مدافع حقوق بشر در سازمان ملل متحد، فرستاديم. از كميسارياي عالي حقوق بشر در تابستان امسال نامهاي دريافت كرديم كه نوشتهاند شكايتهاي ما به ايران فرستاده شده، و تقاضای جواب كردهاند و پس از دريافت جواب مسئله را پيگيري خواهند كرد.